حریر عشق را با گل واژه ی محبت چادری از معرفت بر سرش قرار بده ...
بگذار دستان کوجکش لطافت دست های مهربان ترا با عمق وجود درک کند ..
سجاده ی کوچک باورش را بر کنار سجاده ی عشق و خلوتگاه نیاز خود بگشای ..
گوش هایش را با زمزمه های ماندگار عشق آشنا کن ..
بگذار لطافت باران نیاز را در چشمان خود به تماشای راز بنشیند و
عطر خوش آرامش با او بودن را از گلهای سجاده ی تو استشمام کند ..
بگذار قامت تو به هنگام نماز تعظیم سرو را تصویرگر چشمانش باشد ...
بگذار در رکوع عشق نغمه ی عاشقی بشنود و در سجده ی جان
تنها سجده بر ذات کبریایی او را حک بر آیینه ی چشمان خود نماید ..
با عشق برایش معنا کن پاکی را ... از زلالی برفهای قله بگو و سپیدی نگاهشان ..
صداقت را توشه ی نیازش کن برای پیمودن جاده ی زندگی ...
عطر امید را در قاب ِتوکل برایش مهیا نما .. تا در لحظات سخت و تنگناهای زندگی
مدهوش از بوی خوشش سختی ها را گذری از عبور راحت داشته باشد ...
بگذار وجودش ، تار و پود شکل گیریش چونان گیسوانش که با مهر می بافی
با محبت بافته شود... آنقدر که عجین وجودش شده و
رایحه ی خوش محبت نگاهش را پر کرده
وجودش را سرشار از عشق به دیگران نماید ...
دوست داشتن را برایش هجایی از تعقل کن ..
که فراتر از عشق است و ماندگار تر از هر بودنی ..
برایش تلخی فاصله ها را با درد سینه و اشک جان توصیف کن
که عمر می کاهد و جان می برد ..
بگذار بر وجودش حک شود که دوری از نگاه مهربان رب
گم شدن مسیر زندگی است و ظلمات تنهایی قلب ..
برایش رذالت و پستی ها را با آسانی لفظ به سختی معنا کن
که وجود را کویر بایر می کند و کام را تشنه ی سیری ناپذیر ..
دره ی خوفناکی که انسانیت را می بلعد و وجود را خاکستر گناه می پاشد
قلب سفید را سیاه کرده و خلیفه الله را به قعر وادی نیستی می کشاند ..
برایش از عشق و محبت و معرفت چتری بساز که
سایه بان روزهای زندگی و شبهای بودنش باشد ..
دلش را پاک و زلال پرورش بده که بی چتر گناه
وجودش سرخوش از باران رحمت الهی باشد و گرم به نگاه مهربانش..
بگذار شیرینی بندگی و لطافت عبودیت را در کنار تو
حرف به حرف بیاموزد و خط به خط معنا کند ..
- زمان انتشار: پنج شنبه 13 شهريور 1393
-
نظرات()